الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ
«الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِیهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِی الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَیْرٍ یَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ یا أُولِی الأَلْبابِ(بقر
«الْحَجُّ أَشْهُرٌ مَعْلُوماتٌ فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ فَلا رَفَثَ وَ لا فُسُوقَ وَ لا جِدالَ فِي الْحَجِّ وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ وَ تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الأَلْبابِ(بقره: 197)».
شرح واژگان
أ. رفث: لغت شناسان ميگويند: رفث در لغت به معناي فحش و ناسزا گفتن، يا تصريح نمودن به موارد كنايي ميباشد.[1] برخي ميافزايند: اين واژه كنايه از جماع است و در مطلق رفتار و گفتار و روابط جنسي بين زن و مرد به كار ميرود.[2]
ب. فسق: اين كلمه در لغت به معناي خروج چيزي از چيز ديگر است.[3] برخي از لغت شناسان معناي اين واژه را خروج از اطاعت خدا و بيرون رفتن از طريق حق ميدانند.[4] و در قرآن به معناي خارج شدن از طاعت است، چنانكه ميفرمايد: «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ(اسراء: 50)».
ج. جدال: واژه جدال در اصل به معناي پيچيدن و محكم كردن طناب است. و در مناظرات به معناي گفتگو كردن دو نفر براي پيروزي بر يكديگر است، گويا هر كدام ميخواهد حرف خود را محكم كند.[5]
محتواي آيه
در آيه قبلي از امهات مسايل حج، از قبيل اصل حج و عمره، لزوم اتمام آن، مسأله احصار، انواع حج به خصوص حج تمتع، و ضرورت قرباني در آن سخن به ميان آمده بود. در اين آيه نيز به بيان برخي از امور مربوط به حجّ پرداخته است، كه عبارت است از: زمان حج، فرض حج، گوشهاي از آداب حج، يادآوري تقوا و تأكيد بر آن.
1. زمان حجّ
جمله «الحج اشهر معلومات»، در مقام اين است كه بگويد حج را نميتوان در همه ماههاي سال انجام داد، بلكه زماني مخصوص و تنها در چند ماه صورت ميگيرد.[6] اين ماهها عبارت است از شوال، ذوالقعده و ذوالحجه است.[7]و در حقيقت مثل بيان زمان روزه است كه فرمود:«كُتِبَ عَلَيْكُمُ الصِّيامُ...شَهْرُ رَمَضانَ(بقره: 183- 6)». و گرنه مانند اين است كه عبادتي را قبل از دخول وقت انجام دهد.
نكتهاي كه در اينجا وجود دارد اينكه اين سه ماهي كه به عنوان ماه حج قرار داده شده است، تمام سه ماه است يا دو ماه و ده روز ذوالحجه؟ پاسخ آن است كه در تمام دو ماه شوال و ذوالقعده و چند روز اول ذوالحجه كه زمان احرام حج افراد و قران، و انجام عمره تمتع است، بحثي نيست. اما در ذوالحجه كه به همين نام حج ناميده شده است، به دليل اين است اصل حج در اين ماه صورت ميگيرد و لازم نيست كه همه ماه ظرف زمان حج باشد، چنانكه نماز روز جمعه و عيد نيز لازم نيست همه روز را فرا بگيرد.[8]
البته چون «اشهر» به لحاظ معنا ظرف زمان است، و حجّ از مقوله فعل است، نميتواند حجّ خود زمان باشد، از اين رو و به لحاظ قوانين ادبي ميبايست كلمه مناسبي چون «اشهر»، «زمان»، «وقت»، در تقدير گرفت. برخي از مفسران بدون تقدير نيز به توجيه آيه پرداخته و گفتهاند به علاقه حال و محلّ صحيح است كه گفته شود: الحجّ اشهر، چنانكه گفته ميشود: «ليل قائم» و «نهار صائم».[9]
به هر صورت آيه بيانگر اين است كه زمان حجّ در ميان عرب معروف و مشهور بوده و بايد در همان زمان معين كه يادگار دوران ابراهيم است انجام شود، و كسي حقّ تغيير و تبديل آن را ندارد. چون سابقه تغيير و تبديل زمان در عرب وجود داشته است، و آنها به خاطر مصالح واهي خود زمانها را جابهجا ميكردند. قرآن از جابهجايي به نسيء تعبير كرده و ميفرمايد: «إِنَّمَا النَّسِيءُ زِيادَةٌ فِي الْكُفْرِ...يُحِلُّونَهُ عاماً وَ يُحَرِّمُونَهُ عاماً(توبه: 36)».[10] نكته جالب اين كه دو ماه از اين ماههاي حرام (ذيقعده و ذيحجّه) همان ماههاي حجّ است.
از اينكه زمان حج را محدود نمود به ماههاي معين، معلوم ميشود كه عمره زمان مخصوصي ندارد و در طول سال ميتوان آن را انجام داد. البته عمره تمتع چون پيوند ناگسستني با حج تمتع دارد، و گويا با حج يك عمل به شمار ميرود، نيز مشمول ماههاي حج ميباشد.
2. فرض حج
شكي نيست كه واجب كننده حج بر انسان شارع مقدس است، و ترديدي نيست كه وجوب تكليف و تشريع را بايد به خود شارع نسبت داد، ليكن در اين آيه فرض شدن حجّ را به شخص انسان نسبت داده و ميفرمايد: «فَمَنْ فَرَضَ فِيهِنَّ الْحَجَّ».
اين تعبير بدين معنا نيست كه اين تكليف مهم به دلخواه انسان باشد، و اگر خواست بر خود واجب كند و اگر نخواست نكند، بلكه به اين معناست كه پس از حصول شرايط از جمله استطاعت، و حضور در ميقات، و محرم شدن كه در حقيقت شروع در عمليات حج است،[11] كه بعد از آن، دو وظيفه مهم بر عهده دارد: يكي به اتمام رساندن آن، دوم رعايت ادب و آداب حج.
تعبير به فرض كه به معناي قطع، ابرام و احكام است.[12] بيانگر آن است كه بعد از حصول استطاعت و واجب شدن، ممكن است مستطيع خود را در معرض حج قرار ندهد، و يا عازم ميقات بشود ولي مناسك را شروع نكند، اينجاست كه اصل وجوب و واجب هست، اما فرض هنوز محقق نشده است. لذا شخص مستطيع حاضر در ميقات با محرم شدن حج را بر خود فرض و قطعي ميكند.
3. احرام
با توجه به تفسير اين بخش از آيه، به اين نتيجه ميرسيم كه اعمال حجّ با احرام شروع ميشود. و گرچه آيات قرآن صراحتاً امر به اين منسك نكرده و از ضرورت محرم شدن سخن نگفته است، اما اين به معناي نبودن و نپرداختن آن در قرآن نيست، بلكه گويا احرام را مفروغعنه دانسته و به احكام آن پرداخته است، زيرا ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَوْفُوا بِالْعُقُودِ أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الأَنْعامِ إِلاَّ ما يُتْلى عَلَيْكُمْ غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ وَأَنْتُمْ حُرُمٌ إِنَّ اللَّهَ يَحْكُمُ ما يُرِيدُ(مائده:1)».
واژه حُرُم، از لحاظ ساختاري جمع است كه مفرد آن ميتواند حريم، حِرْم، حَرام، و مُحْرِم است، البته مصدر نيز ميتواند باشد.[13] اين واژه به اشتراك لفظي شامل همه اين موارد ميشود، چنانكه قرآن در خصوص زمان حرام ميفرمايد: «إِنَّ عِدَّةَ الشُّهُورِ عِنْدَ اللَّهِ اثْنا عَشَرَ شَهْراً... مِنْها أَرْبَعَةٌ حُرُمٌ(توبه: 35)».
اين آيه در صدد بيان حليت حيوانات سهگانه شتر، گاو، و گوسفند است، لذا فرمود: «أُحِلَّتْ لَكُمْ بَهِيمَةُ الأَنْعامِ». پس از آن به دو استثناء اشارت نمود: يكي گوشتهاي حرام،[14] و ديگري صيد در حال احرام كه فرمود: «غَيْرَ مُحِلِّي الصَّيْدِ». روشن است كه اين جمله حال است از براي ضمير در «لَكُم»، و جمله «وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ»، نيز حال است از براي «محلّي الصيد».[15] كه نتيجه اين ميشود كه گوشت انعام بر شما حلال است، مگر آنچه حرمتشان بيان ميشود. و مگر صيد در حال احرام.
ربط در آيه
در اين آيه ابتدا از ضرورت وفاي به عقود سخن گفت، و پس از آن به حليت گوشت و حرمت صيد اشارت نمود، اين بدان معناست كه رعايت حلال و حرام خدا خود نوعي وفاي به عهد الهي است.[16]
در آيه ديگر نيز به همين معنا اشارت نموده و ميفرمايد: «وَ إِذا حَلَلْتُمْ فَاصْطادُوا(مائده: 2)». در اين آيه شريفه نيز اصل احرام را مفروغ دانسته است. و براي تأكيد ميفرمايد: بعد از بيرون رفتن از احرام ميتوانيد صيد كنيد.
و در جاي ديگر ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاتَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ(مائده: 95)». و در ادامه ميفرمايد: «أُحِلَّ لَكُمْ صَيْدُ الْبَحْرِ وَ طَعامُهُ مَتاعاً لَكُمْ وَ لِلسَّيَّارَةِ(مائده: 96)». در اين آيه، ضمن مفروغ دانستن احرام، به ممنوع بودن صيد خشكي در حال احرام، و روا بودن صيد آبي براي مقيم و مسافر تصريح ميكند، و در پايان آيه با تأكيد دوباره و صراحت بيشتر ميفرمايد «وَ حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ ما دُمْتُمْ حُرُماً».
مكان احرام
وقتي بنا شد احرام به عنوان يكي از مناسك حج باشد، طبيعي است كه شرايط، آداب و احكامي دارد. از جمله محل محرم شدن كهبدان ميقات گفته ميشود، ليكن قرآن بدان نپرداخته، و اين گونه موارد بايد از معصوم آموخت، و جزييات را از زبان آنها شنيد. قرآن كريم به محل احرام كه به آن ميقات گفته ميشود اشارتي ندارد.
البته بسا بتوان از مجموع آيات حج به ضرورت مسأله رسيد، زيرا وقتي ابراهيم و محمد انسانها را دعوت به حج ميكنند، و انسانهاي خداجو به قصد حج عازم خانه خدا ميشوند، وعدهگاهي هست تا بگويند: «لبيك» ما آمديم، و در آنجا مهياي ورود به حرم الهي شوند.[17]
4. محرمات احرام
قرآن كريم با تعبير به: «فَلا رَفَثَ وَ لافُسُوقَ وَ لاجِدالَ فِي الْحَجِّ»، در حقيقت براي محرم محذوراتي را بيان ميكند، كه بايد از آنها اجتناب نمايد. از اينگونه امور به محرمات احرام تعبير ميشود، كه قرآن به برخي از آنها اشارت كرده كه عبارت است از:
أ. مباشرت با زنان
اولين محذور در حال احرام «رفث» است. مفسران ميگويند: اين تعبير كنايه از جماع با زنان است،[18] چنانكه در مباحات شبهاي رمضان نيز فرمود: «أُحِلَّ لَكُمْ لَيْلَةَ الصِّيامِ الرَّفَثُ إِلى نِسائِكُمْ(بقره: 187)». در روايتي از امام صادق همين معنا آمده است، كه فرمود: «فالرفث الجماع...».[19]
برخي از مفسران تعبير به تمتعات جنسي كرده و حكم فراگيري نسبت به اين مسأله دارند،[20]كه طبيعي است در حج، شامل مقدمات آميزش و ديگر التذاذات جنسي نيز ميشود. در حقيقت رفث نسبت به هر عضوي وجود دارد؛ رفث به زبان يعني گفتن كلمات تحريك آميز، رفث به دست يعني لمس و مس نمودن و...[21] بعضي از مفسران نيز تعبير به «رفث» را به فحش نيز تفسير نمودهاند.[22]
ب. فسق
فسق گرچه به معناي خروج از طاعت است، اما آنچه در تفسير آيه آمده است ممكن است منظور همه معاصي باشد.[23] چنانكه قرآن نيز ميفرمايد: «فَسَجَدُوا إِلاَّ إِبْلِيسَ كانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ(كهف: 50)»؛ و يا ميفرمايد: «وَ لاتَأْكُلُوا مِمَّا لَمْ يُذْكَرِ اسْمُ اللَّهِ عَلَيْهِ وَ إِنَّهُ لَفِسْقٌ(انعام: 122)»، و يا مقصود به كاربردن القاب زشت و بدگويي باشد،[24] چنانكه قرآن ميفرمايد: «وَ لاتَنابَزُوا بِالأَلْقابِ بِئْسَ الاِسْمُ الْفُسُوقُ(حجرات: 11)»، و يا مراد دروغ گفتن باشد.[25] روايات نيز بر همين مطلب دلالت دارد، در روايت معاويﮥ بن عمار از امام صادق نقل ميكند آن حضرت ميفرمايد: «... و الفسوق الكذب و السباب».[26]
ممكن است نام بردن امام از كذب به منزله تعيين مصداق بارز و يا نقش كليدي اين رذيله باشد.
ج. جدال
جدال نيز هر چند به معناي مراء و بگو مگو و درگيري لفظي است. اما در اينجا ممكن است به معناي مراء با رفقا و خدمه و همراهان باشد،[27] و يا به تفاخر و تنازع باشد،[28] و يا به معناي اختلاف در رؤيت هلال باشد،[29] معناي قسم خوردن خواه راست باشد يا دروغ، و گفتن «لا و الله» و «بلي و الله» است.[30] در روايات نيز بر اين معنا تصريح شده است؛ در همان روايت معاويﮥ بن عمار آمده است كه امام صادق فرمود: «الجدال قول الرجل لا و الله و بلي و الله».[31]
بيان اين مصداق از سوي امام با معناي لغوي و اصطلاحي جدال كاملاً مرتبط است، چرا كه مراء كننده قصد دارد با قسم خوردن در گفتگوي خود بر طرف مقابل پيروز شود.
دو نكته:
نكته اول اين كه تعبير به «فلارفث و لافسوق و لاجدال في الحجّ». گرچه به صورت جمله خبريه است، و بيانگر گزارش از وضعيت مطلوب در حجّ است، ليكن در واقع در مقام تشريع است، يعني چنين نبايد باشد.
اما نكته دوم، اينكه در برنامه حجّ بر حذر داشتن از فسوق و جدال به اين معنا نيست كه در غير حج مشكلي ندارد، بلكه به اين معناست كه پرهيز از اين امور در حجّ اشدّ است.
د. صيد
صيد در خشكي، چنانكه فرمود: «يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاتَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ». و نيز فرمود: «حُرِّمَ عَلَيْكُمْ صَيْدُ الْبَرِّ مادُمْتُمْ حُرُماً(مائده: 96)».
ه. حلق يا تراشيدن سر
چنانكه فرمود: «لاتَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حتي يبلغ الهدي محله(بقره: 196)؛ سرهاي خود را نتراشيد تا قرباني به محلش برسد»، البته بعيد نيست كه حلق در اينجا كنايه از احلال باشد، چرا كه محرم با انجام حلق از احرام خارج شده و محل ميگردد.
فلسفه محرمات
از مرور در آيات قرآن چنين بر ميآيد كه راز محرمات احرام، و دستكم حكمت تحريم صيد، امتحان الهي است كه نسبت به محرم اجرا ميشود. چنانكه ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَيَبْلُوَنَّكُمُ اللَّهُ بِشَيْءٍ مِنَ الصَّيْدِ تَنالُهُ أَيْدِيكُمْ وَ رِماحُكُمْ لِيَعْلَمَ اللَّهُ مَنْ يَخافُهُ بِالْغَيْبِ فَمَنِ اعْتَدى بَعْدَ ذلِكَ فَلَهُ عَذابٌ أَلِيمٌ(مائده: 94)». در اين آيه به صراحت ميفرمايد خداوند شما را به وسيله صيد نمودن با دست و سلاح آزمايش ميكند، تا خداترساني كه ايمان به غيب دارند، معلوم شوند. علامه طباطبايي ميفرمايد: اصلاً اين آيه زمينه چيني براي مطالب آيه بعد است.[32] لذا به دنبال آن ميفرمايد: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لاتَقْتُلُوا الصَّيْدَ وَ أَنْتُمْ حُرُمٌ». و در پايان ميگويد: «وَ اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِلَيْهِ تُحْشَرُونَ».
از سوي ديگر حكمت اين محرمات ممكن است اين باشد كه انسان مواظب آداب و رفتار و گفتار خود باشد، زيرا ادب اقتضا ميكند كه ادبش در مجلس سلطان با ادب در مجلس اخوان تفاوت كند. و حاجي بايد بداند كه قاصد حرم الهي و زائر خانهاي است كه خداوند آن را به خود نسبت ميدهد.[33]
5. كفاره محرمات
از زاويه تفسير آيات حج، بايد گفت: قرآن كريم اشاره اجمالي به كفاره ارتكاب برخي از محرمات نموده است، در يكجا درباره تراشيدن سر ميفرمايد: «لاتَحْلِقُوا رُؤُسَكُمْ حتي يبلغ الهدي محله فمن كان منكم مريضاً او به اذي من رأسه ففدية من صيام او صدقة او نسك(بقره: 196)». و در جاي ديگر در باره كفاره صيد ميفرمايد: «يا ايها الذين آمنوا لاتقتلوا الصيد و انتم حرم، و من قتله منكم متعمداً فجزاءٌ مثل ما قتل من النعم يحكم به ذوا عدل منكم هدياً بالغ الكعبة او كفارة طعام مسكين او عدل ذلك صياماً ليذوق وبال امره(مائده: 95)».
برخي از مفسران ميگويند: اين كه مقيد به تعمد نمود، بدين معناست كه حكم خطا فرق ميكند، زيرا در خطا قصد كشتن صيد را نداشت، بلكه مثلاً به قصد تير اندازي، ناگهان به صيد برخورد نمود. و نيز اين كه به طور مطلق كفاره را واجب نمود، بيانگر عدم تفاوت بين ذاكر و ناسي و ساهي است.[34]
اين دو آيه ضمن آنكه اصل كفاره محرمات را تشريع ميكند، مسايلي چون: عوامل اضطرار، جايگزين كفاره، نوع كفاره، محل انجام هدي و فلسفه كفاره را نيز بيان ميكند.
6. هشدار به خطاكاران
در بخش پاياني آيه با التفات از غيب «من فرض...»به خطاب «تفعلوا...»، به سه نكته اساسي اشارت شده است، كه هر كدام نقشي مهم در زندگي انسان ايفا ميكند.
ابتدا فرمود: «وَ ما تَفْعَلُوا مِنْ خَيْرٍ يَعْلَمْهُ اللَّهُ». اين در حقيقت يادآوري تقوا و هشداري بر رعايت امور ياد شده است، كه گمان نكنيد از مراقبت الهي ميتوانيد فرار كنيد، نه! هرگز چنين نيست، بلكه هر آنچه از خير و خوبي انجام ميدهيد، خداوند بدان آگاه است. برخي از مفسران ميگويند: اين جمله، پس از نهي شرور، ترغيب به خير است؛ يعني به جاي انجام زشتيها، دنبال نيكي و نكوييها باشيد، به جاي ارتكاب فسق دنبال خيرات باشيد، و به جاي جدال در پي وفاق و اخلاق جميله باشيد.[35]
در جمله بعدي فرمود: «وَ تَزَوَّدُوا». با اين جمله يادآور ميشود كه به فكر زاد و توشه باشيد، مينويسند: درآن زمان برخي ازمردم عرب با دست خالي به زيارت خانه ميرفتند، و منطقشان اين بود كه ما عازم حج و زاير خداييم، و ممكن نيست كه خداوند به ما غذا ندهد.[36] خداوند با ردّ چنين منطقي به حاجيان سفارش ميكند كه زاد و توشه با خود بردارند.
در ضمن با بيان بسيار لطيف، به توشه اخروي نيز توجه داده و ميفرمايد: «فَإِنَّ خَيْرَالزَّادِ التَّقْوي». تزودوا توشه دنيايي بود، و خيرالزاد توشه اخروي است. و سفارش دوباره بر تقوا.
توشه دنيا و توشه آخرت
براي انسان دو گونه سفر وجود دارد: يكي سفر در دنيا، و ديگري سفر از دنيا. و چون در دو فضاي متمايز دنيا و آخرت صورت ميگيرد طبعاً توشه هركدام و رنج آن نيز با ديگري متفاوت است، براي سفر در دنيا شناخت مقصد و مسير، رفيق راه، آب و غذا، پول، لباس، مركب و امثال آنها كه متناسب با وضع همين دنيا و از جنس آن است لازم ميباشد، كه بودن آن موجب آسايش و لذت چند روزه ميشود، و نبود آنها به هر دليل باعث رنج و سختي انسان در زماني اندك ميشود.
اما سفر از دنيا نيازمند توشه معنوي از جمله شناخت مبدأ و معاد، معرفت حق تعالي، اطاعت خدا، تقوا، عمل صالح ميباشد، كه اگر انسان بتواند آن را از گزند راهزنان طريق هدايت محفوظ بدارد، به سر منزل مقصود، و در نهايت رهايي از رنج هميشگي و عذاب دايمي نصيبش خواهد شد.
مينويسند: توشه در دنيا انسان را به لذت موقت و آميخته با گرفتاي ميرساند، ولي توشه آخرت انسان را به لذت دايمي و به دور از آلام متصل ميكند. توشه دنيا پشت سر انسان است و خاصيت متصرم و زوال پذير دارد، ولي توشه آخرت پيش روي انسان و هر لحظه باعث قرب و وصول ميشود. توشه دنيا باعث لذت جسمي، شهوي و اشتهايي ميشود، ولي توشه آخرت موجب لذت روح و وصل به آستانه قدس و جلالت ميشود.[37]
و در آخرين جمله براي بار سوم به تقوا اشارت نموده و ميفرمايد: «وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الأَلْبابِ». اين جمله كه در حقيقت خطابي خاص به صاحبان خرد است، مبين اين معناست كه اگر ديگران توجهي ندارند، لااقل شما به اين مهم توجه داشته باشيد.[38]
برخي از مفسران مينويسند: اين كه در پايان آيه فرمود: «وَ اتَّقُونِ يا أُولِي الأَلْبابِ». اين بدان معناست كه اقتضاي لبّ و عقل تقواي الهي است، و هر كس رعايت تقوا نكند، نشانه بيخردي او است.[39]
لطايف و اشارات
1. تكرار سه بار كلمه حج در اين آيه، نشان از اهميت موضوع دارد؛ زيرا بار اول اشارت به زمان حج دارد، بار دوم اشارت به خود مناسك دارد، و بار سوم اشارت به زمان و مكان حج دارد.
2. بيان منع رفث، فسق، جدال وصيد، بيانگرمهمترين نمادهاي رفتاري و گفتاري انسان است. رفث مخفيترين رفتار خانوادگي انسان است. دروغ كليد همه بديها است، جدال معموليترين و عاديترين شيوه گفتاري است. و صيد نماد لغوگري در رفتار انسان است. و تراشيدن سر نماد آرايش از يك سو، و نمود راحتي از سوي ديگر است.
3. ذكر رفث، فسق و جدال در محذورات حج، بيانگر فعاليت قواي سهگانه شهويه، غضبيه، و وهميه است. رفث مربوط به قوه شهويه، فسق مربوط به قوه غضبيه، و جدال مربوط به قوه وهميه است.
4. سفارش مكرر به تقوا در يك آيه، بيانگر نقش تقوا در حج است، كه اگر كمترين سهل انگاري شود، ممكن است انسان در كنار خانه خدا و در حال مهماني آن ذات پاك مرتكب گناه شود.
5. براي هر سفري زاد و توشهاي لازم است، حتي اگر مسافر خانه خدا باشي. و گمان نكن كه چون در ضيافت الهي هستي بناست غذا از آسمان بيايد.
6. انسان در سفري مثل حج، متوجه ميشود كه كسي براي كسي سودمند نيست، مگر زاد و توشهاي كه خود برداشته است. و لذا بايد به فكر آخرت باشد.
7. با جمله «تَزَوَّدُوا فَإِنَّ خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوى»، همگان را به اين نكته توجه ميدهد، كه نبايد دنيا را به بهانه آخرت رها كرد، و يا آخرت را به بهانه دنيا ترك نمود.
8. بين تقوا و خردمندي رابطه ناگسستني وجود دارد، زيرا با خرد و انديشه ميتوان به سادگي به فكر فرداي قيامت بود، و متاع اندك دنيا و لذت زودگذر آن را جايگزين نعمتهاي دايمي آخرت نكرد.
9. خطاب به «أُولِي الأَلْبابِ»، بيانگر اين است كه برگزيدن توشهاندوزي اخروي بر زراندوزي دنيوي كاري است، كه تنها از صاحبان خرد انتظار ميرود.
10. گوينده بايد، در تبليغ خود به همه راهكارهاي توجه داشته باشد، وظايف را بگويد، مناسك و احكام را تشريح نمايد، انذار داشته باشد، نصحيت كند، به تعقل و خردورزي نيز تشويق نمايد.
11. تقوا هم در حج و هم در بسياري از عبادات بيان شده است، با اين تفاوت كه تقوا در حج زمينه عمل و در عبادات ديگر ثمره انجام آن ميباشد. يعني تقوا در حج محصّل و در ديگر عبادت محصول است.
[1] - فيومي، المصباح المنير، ابنمنظور، لسان العرب، ريشه رفث.
[2] - جوهري، صحاح اللغﮥ، ريشه رفث.
[3] - جوهري، صحاح اللغﮥ، فيومي، المصباح المنير، ريشه فسق.
[4] - ابنمنظور، لسان العرب، ريشه فسق.
[5] - ابنمنظور، لسان العرب، راغب اصفهاني، مفردات، ريشه جدل.
[6] - ابوحنيفه و مالك از پيشوايان اهل سنت معتقدند كه احرام حج قبل از اشهر حج جايز است. تفسير كشاف، ج1، ص242. تفسير كبير، ج5، ص177. و تفسير قرطبي، ج2، ص406.
[7] - مجمع البيان، ج1، ص293. تفسير كشاف، ج1، ص242. تفسيركبير، ج5، ص176. تفسير قرطبي، ج2، ص405. تفسير المنار، ج2، ص226. تفسير الميزان، ج2، ص78. تفسير نمونه، ج2، ص27.
[8] - مجمع البيان، ج1، ص294. تفسيركبير، ج5، ص176. تفسير قرطبي، ج2، ص405. تفسير الميزان، ج2، ص78.
[9] - تفسيركبير، ج5، ص176. قرطبي تقدير «في» را نيز نقل كرده، و بر آن اشكال نموده است كه با اين تقدير بايد به نصب خوانده شود. تفسير قرطبي، ج2، ص405.
[10] - مجمع البيان، ج1، ص293. تفسيركبير، ج5، ص176. تفسير المنار، ج2، ص226.
[11] - مجمع البيان، ج1، ص294. تفسير كشاف، ج1، ص243. تفسير كبير، ج5، ص178. تفسير قرطبي، ج2، ص406. تفسير المنار، ج2، ص227. تفسير الميزان، ج2، ص79. تفسير نمونه، ج2، ص29.
[12] - المصباح المنير، ريشه فرض.
[13] - مجمع البيان، ج2، ص151. تفسير كشاف، ج1، ص601. تفسير الميزان، ج5، ص162، و ج7، ص138. المصباح المنير و المنجد، حرم.
[14] - «حُرِّمَتْ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ وَ ما أُهِلَّ لِغَيْرِ اللَّهِ بِهِ وَ الْمُنْخَنِقَةُ وَ الْمَوْقُوذَةُ وَ الْمُتَرَدِّيَةُ وَ النَّطِيحَةُ وَ ما أَكَلَ السَّبُعُ إِلاَّ ما ذَكَّيْتُمْ وَ ما ذُبِحَ عَلَى النُّصُبِ(مائده: 3)».
[15] - مجمعالبيان، ج2، ص151. تفسيركشاف، ج1، ص601. تفسيرالميزان، ج5، ص161.
[16] - تفسيركشاف، ج1، ص601. تفسيرالميزان، ج5، ص161.
[17] - ميقات درعمره عبارت است از: 1- عقيق (مسلخ، غمره و ذات عرق) براي مسير عراق، 2- مسجد شجره براي مسير مدينه، 3- يلملم براي مسير يمن، 4- قرن المنازل براي مسير طايف، 5- جحفه براي اهالي شام، 6- ميقات براي اهالي مكه، و نيز ميقات براي حج براي همگان خود مكه ميباشد. رك: مدارك الاحكام، ج7، ص214- 221.
[18] - تفسير كبير، ج5، ص180.
[19] - وسائل الشيعﮥ، ج9، ص108، باب32 از ابواب تروك احرام، ح1. و ديگر احاديث.
[20] - تفسير نمونه، ج2، ص29.
[21] - تفسير الميزان، ج2، ص79.
[22] - تفسير كشاف، ج1، ص243.
[23] - تفسير كبير، ج5، ص180. تفسير كشاف، ج1، ص243. تفسير قرطبي، ج2، ص406. تفسير المنار، ج2، ص227. تفسير الميزان، ج2، ص79. تفسير نمونه، ج2، ص29.
[24] - تفسير كشاف، ج1، ص243. تفسير قرطبي، ج2، ص406.
[25] - مجمع البيان، ج2، ص151.
[26] - وسائل الشيعﮥ، ج9، ص108، باب32 از ابواب تروك احرام، ح1. و ديگر احاديث.
[27] - تفسير كشاف، ج1، ص243.
[28] - تفسير المنار، ج2، ص227.
[29] - تفسير كبير، ج5، ص181.
[30] - مجمع البيان، ج2، ص151. تفسير الميزان، ج2، ص 79.
[31] - وسائل الشيعﮥ، ج9، ص108، باب32 از ابواب تروك احرام، ح1. و ديگر احاديث.
[32] - تفسيرالميزان، ج6، ص138.
[33] - تفسير المنار، ج2، ص228.
[34] - تفسير الميزان، ج3، ص 139.
[35] - تفسير كشاف، ج1، ص244.
[36] - تفسير كشاف، ج1، ص244. كشف الاسرار و عدة الابرار، ج1، ص532. تفسير قرطبي، ج2، ص411. تفسير نمونه، ج2، ص31.
[37] - فخر رازي، تفسير كبير، ج5، ص184.
[38] - فخر رازي، تفسير كبير، ج5، ص186.
[39] - زمخشري، تفسير كشاف، ج1، ص244.